Please set the Encoding of your browser's View to Unicode |
تهران، شهر بي دفاع، عباس احمدي) بسيارى از مفسران سياسى، چه در طيف مخالفان و براندازان و چه در طيف
موافقان و طرفدران رزيم، از عبارت “مردم ايران” و يا “ملت ايران” سخن مى
گويند و فی المثل ادعا مى كنند كه “ملت ايران با رزيم مخالف است” و يا “همه
ى مردم ايران سرباز نظام اند”. در اين تفسير هاى سياسى “ملت ايران” و يا
“مردم ايران” به عنوان يك كليت يك پارچه فرض شده است كه اين مفسران از
مخالفت و يا موافقت آنها اطلاع دارند. اما واقعيت آن است كه ملت ايران يك
كليت يك پارچه و يك دست نيست و از نظر جفرافياى سياسى داراى يك هندسه ى
مخصوص به خود است.
در اين جفرافياى سياسى، ملت ايران به چهار بخش تقسيم مى شود كه دو بخش
از آن در محاصره ى دو بخش ديگر است. هركدام از اين بخش هاى روستايى، عشايرى،
زاغه نشين، و شهرى داراى گرايش ها و علايق سياسى و فرهنگ مخصوص به خود است.
بنابراين بايد از اين مفسران پرسيد كه وقتى مى گويند ملت ايران با اين رزيم
مخالف و يا موافق است از كدام بخش از ملت ايران سخن مى گويند: آيا عشاير
ايران با اين رزيم مخالف و موافق اند؟ آيا روستاييان ايران با اين رزيم
موافق و يا مخالف اند؟ آيا زاغه نشينان ايران با اين رزيم موافق و يا مخالف
ند؟ آيا شهر نشينان ايران با اين رزيم موافق و يا مخالف اند؟ و اگر مثلا
زاغه نشين هاى ايران با رزيم مخافلند، آيا اين مخالفت صد در صد است و يا
هفتاد در صد و يا پنجاه درصد و آيا اين مخالفان حاضر به اقدامات عملی اند و
يا به انتظار نشسته اند تا دستى از غيب برآيد و آن ها را به مراد خود
برساند. اين ها همه مستلزم تحقيقات جامعه شناسانه و آمار و ارقام است. علت
آبكى بودن اكثر تفسيرهاى سياسى در ايران اين است كه به جاى اتكا به داده
هاى علمى، بيشتر از آرزوهاى قلبى و اميال باطنى خود سخن مى گويند و مثلا
اگر با رزيم مخالف اند، هرروز آن را در لبه ى پرتگاه سرنگونى و تلاشى مى
بينند و اگر با رزيم موافق اند آن را به عرش اعلا مى برند و نظام مورد
علاقه ى خود را خلل ناپذير مى دانند. اين نوع تفسير هاى سياسى گرچه براى
تبليغات مفيد است، اما به درد پايه ريزى براى عمليات سياسى نمى خورد. هرچه از تهران به طرف شهرهاى كوچكتر مانند اصفهان برويم، از وسعت آن “مركز شهرنشين” كاسته مى شود و به مساحت آن “دايره ى روستايى نشين” افزوده مى شود. در ادامه ى اين روند، وقتى به شهركوچكى مانند جهرم مى رسيم، ديگر چندان اثرى از آن “مركزشهرى” به چشم نمى خورد و “دايره ى روستايى” همه ى شهر را اشغال كرده است و شهر درحقيقت نوعى روستاى مسخ شده است. اين شهرهاى محاصره شده در حلقه هاى روستا نشين، به نوبه ى خود، در
محاصره ى عشاير كوچ نشين مانند قشقايى ها و تركمن ها و لرها و كردها و عرب
ها قرار دارند. به عبارت ديگر، در ايران، هسته هاى شهرنشين، از نطر
جغرافيايى، توسط دو دايره محاصره شده اند: يكى دايره ى زاغه هاى روستا نشين
و ديگرى دايره اى از روستاهايى كه خود در محاصره ى عشايرند. . به اين ترتيب
ما با يك كليت يكپارچه سر و كار نداريم، بلكه با يك هندسه ى مخصوص روبرو
هستيم كه از چهار بخش درست شده است بخش شهرى، بخش زاغه نشين، بخش روستايى و
بخش عشايرى. برمبناى اين جفرافياى سياسى، ما با چهار نوع فرهنگ و چهار نوع
طرزفكر و چهار نوع جهان بينى و چهار نوع اسلام سرو كار داريم- اسلام
روستايى، اسلام عشايرى، اسلام زاغه اى، و اسلام شهرى. هركدام از اين چهار
نوع اسلام، مسجد ها، تكيه ها، حسينيه ها، حوزه هاى علميه، هيات هاى مذهبى،
و پيشوايان روحانى مخصوص به خود را دارد كه بايد به دقت مورد مطالعه ى
جامعه شناسى قرار بگيرد. مثلا بايد مشخص شود كه فلان روحانى نماينده ى
اسلام روستايى است و يا اسلام عشايرى و يا اسلام زاغه اى و يا اسلام شهرى؟
. و اگر نماينده ى اسلام روستايى است، آيا به طور صد درصد اين نمايندگى را
دارد ويا به طور هفتاد درصد و يا پنجاه در صد. و يا اگر مى گوييم كه ملت
ايران در انتخابات شركت نمى كند، مقصود ما چيست؟ آيا عشاير در انتخابات
شركت نمى كنند؟ آيا روستاييان در انتخابات شركت نمى كنند؟ آيا هسته هاى
شهرنشين در انتخابات شركت نمى كنند؟ آيا دايره هاى زاغه نشين در انتخاابات
شركت نمى كنند؟ و يا اگر مى گوييم “مردم در راهپيمايى ها شركت مى كنند”
مقصود ما از مردم چيست؟ آيا عشاير در راهپيمايى ها شركت مى كنند؟ آيا
روستاييان در راهپيمايى ها شركت مى كنند؟ آيا هسته هاى شهرنشين در
راهپيمايى ها شركت مى كنند؟ آيا دايره هاى زاغه نشين در راهپيمايى ها شركت
مى كنند؟ و تازه اگر مثلا هسته هاى شهرنشين در تظاهرات شركت مى كنند، آيا
اين شركت به طور صد در صد است و يا هفتاد در صد و يا پنجاه در صد و آيا اين
شركت كردن ها ظاهرى است و يا باطنى و از صميم قلب. بدون پاسخ به اين نوع
سوال ها و بدون داده هاى علمى نمى توان استراتزى و تاكتيك مناسبى براى
اقدامات سياسى پيشنهاد كرد. مهم ترين پيامد محاصره ى شهرهاى بزرگ بوسيله ى روستايى ها، انقلاب بهمن 1357 بود. در روستا هاى ايران، قرائت خاصى از اسلام وجود دارد كه آميزه اى از دين اسلام و خرافات عاميانه و سنت هاى زردشتى است. پژوهشگران از اين نوع اسلام به نام “اسلام روستايى” نام مى برند. اين اسلام روستايى، موسسات و رهبران مخصوص به خود را دارد. اين اسلام روستايى مسجد ها، امامزاده ها، تكيه ها ، پيشنمازها، عزادارى ها ، تعزيه گردانى ها، و شمايل گردانى هاى مخصوص به خود را دارد. اين اسلام روستايى بيشتر يك اسلام توضيح المسايلی است تا يك اسلام نهج البلاغى. روستايى ها هنگام مهاجرت از روستا به شهر، اين قرائت خاص از اسلام را
باخود همراه آوردند و با سنت ها و ِآيين ها ى روستايى خود شهرهاى ايران را
محاصره كردند. انقلاب بهمن 1357 از همين دايره هاى روستايى نشين اطراف شهر
ها آغاز شد. كادر هاى سپاه پاسدارن ، افراد كميته هاى محلات، اعضاى بسيج
مساجد، حزب الهى ها، لبلس شخصى ها، و گروه هاى فشار، بيشتر از ميان همين
دايره ها برخاسته اند و همين دايره نشين ها هستند كه پاى ثابت راهپيمايى ها
و نمازهاى جمعه مى باشند. ۶) هرچند مدرنيته و تجدد طلبى بيشترين تاثير را برآن هسته هاى شهرنشين گذاشته است، اما نتوانسته است رسوخ چندانى در طرز تفكر اين دايره هاى روستايى نشين بكند. اين جفرافياى شهرى و اين هندسه ى دايره و نقطه، در بافت دولت ايران نيز منعكس است. بخشى از حاكميت كه به نام اقتدارگرايان معروف اند، بيشير نمايندگان اين دايره هاى روستايى نشين اند. بخش ديگرى از حاكميت كه به نام اصلاح طلبان مشهور اند، بيشتر نماينده ى آن هسته هاى شهرنشين مى باشند. همان طور كه هسته هاى شهرى عملا در محاصره ى دايره هاى روستايى اند، اصلاح طلبان نيز عملا در محاصره ى اقتدارگرايان قرار دارند. تا زمانى كه جفرافياى اجتماعى ايران، بر الگوى دايره و نقطه استوار است، حاكمت دوگانه نيز به قدرت خود باقى خواهد ماند و هيچ يك از دو جناح نمى تواند به طور صد در صد حريف را از ميدان به در كند. در اين جا دو راه حل وجود دارد: يا بايد آن دايره ى روستايى نشين به طور كامل هسته ى شهر نشين را در خود ببلعد و شهر را از حالت “روستا - شهر” به صورت روستاى تمام عيار تبديل كند و يا بايد آن هسته ى شهرنشين، دايره هاى روستايى نشين را در خود ادغام نمايد و شهر را از حالت “روستا - شهر” به صورت شهرتمام عيار در بياورد. هيچكدام از اين دو راه حل، در شرايط كنونى امكان تحقق ندارد. بنابراين هر حكومتى كه در ايران بر سر كار بيآيد، در محاصره ى دايره هاى روستايى نشين، دير يا زود، به همين وضعيت فعلی خواهد رسيد. اساسا، آن چه در ايران از آن به نام مجادله بين سنت و تجدد نام مى برند، در حقيقت منازعه و جنگ بين هسته هاى شهرى تجدد خواه با دايره هاى روستايى سنت خواه مى باشد. براى خارج شدن از اين هندسه ى دايره و نقطه، به يك مهندسى اجتماعى با سرمايه گذارى هاى هنگفت و نجومى نياز داريم تا دايره هاى روستايى نشين را در بافت شهرى ادغام كنيم. بدون چنين پروزه ى غول آسايى، مساله ى دموكراسى و سكوﻻريسم و حقوق بشر در ايران به طور ريشه اى حل نخواهد شد و اسلام روستايى دوباره در لباس ديگرى رخ خواهد نمود، همان طور كه در افغانستان و عراق رخ نموده ا
|